ღ♥ღ... درد دوری ...ღ♥ღ

♥...در دوری لذتی هست که در با هم بودن نیست، چون در باهم بودن ترس از فراق هست و در دوری شوق دیدار...♥

آخ که چقدر سخته که یکی بشه همه ی دنیات

ولی بدونی هیچ جای دنیای اون جا نداری!

آخ که چقدر سخته لحظه لحظه زندگیتو 

به کسی فکر کنی که میدونی 

حتی یه لحظم بت فکر نمیکنه...

از این دردا توی زندگی زیاده

پس سعی کن باش بسازی و کنار بیای

چون "درد" رو از هر طرف که بخونی درده!

فقط باید سعی کنی "د" اولشو بشکنی جاش "م" بذاری

یعنی باید بشی "مرد" ...

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 23:59 توسط ✖ یگانه ✖| |

نه چای تلخ و نه تلخی قهوه...!

دیگر هیچ چیز تلخ تر از نبودنت نیست...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 16:1 توسط ✖ یگانه ✖| |

حرفش را ساده گفت:من لایق تو نیستم!!

نمیدانم خواست لیاقتم را به رخم بکشد

یا

خیانت خودش را توجیح!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 7:15 توسط ✖ یگانه ✖| |

سکوتم را به حساب فراموشی نگذار...

دلم به چیزهایی بند است که تو نمیدانی...

تلنگری بزنی،آواره می شوم...

شکستنی تر از آن هستم که محتاج سنگی باشم..

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 5:16 توسط ✖ یگانه ✖| |

اینکه نامش زندگیست ما را کشت!

آنکه نامش مرگ است با ما چه خواهد کرد..؟!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 5:15 توسط ✖ یگانه ✖| |

دلم سوخت به حال پسرکی که وقتی گفتم:

کفش هایم را خوب واکس بزن...

گفت:خاطرت جمع باشد،

مثل سرنوشتم برایت سیاهش میکنم...!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 4:12 توسط ✖ یگانه ✖| |

عجب روزگار ناجوریه!

اگه یه نفر بهت خیانت کنه 

ازش متنفر میشی!

اما...

اگه یه نفر به خاطر تو به یکی دیگه خیانت کنه

عاشقش میشی!

واقعا چراا؟؟

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:23 توسط ✖ یگانه ✖| |

خیلی وقت است که " بی تابم "

دلم تاب میخواهد

و یک محکم

که دلم هری بریزد پایین

هر چه در خودش تلمبار کرده!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 23:16 توسط ✖ یگانه ✖| |

غلط است...!!

این تفکر که می پنداریم:

زندگی میگذرد!

بپذیر عزیزم

زندگی می ماند، من و تو میگذریم...!

 

نوشتـﮧ شده در ساعت 23:5 توسط ✖ یگانه ✖| |

خدایا یک مرگ بدهکارم و هزار آرزو طلبکار...

خسته ام، یا طلبم را بده یا طلبت را بگیر...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:31 توسط ✖ یگانه ✖| |

برایش نوشتم: " به امید فردای بهتر واسه هردومون "

2 هفته بعد شنیدم ازدواج کرد!!

بعدها فهمیدم آن روز " الف " فردا را یادم رفته بود...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:26 توسط ✖ یگانه ✖| |

زندگی تمامش خطای دید است!

من تو را میبینم

و تو مرا نمیبینی...!

جالبه نه؟؟

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:20 توسط ✖ یگانه ✖| |

نمیدونم،میدونی یا نه؟

لحظه ی تولد من به همان ثانیه ای برمیگردد

که تو برای اولین بار به من بگی:

" دوستت دارم "

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:18 توسط ✖ یگانه ✖| |

دنیای دست ها از هر دنیایی بی وفا تر است!

دست هایت را میگیرند،

گرفتار عادت که شدی،

همان دست ها را برایت تکان میدهند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:15 توسط ✖ یگانه ✖| |

هیچکس نفهمید که زلیخا مرد بود. میدانی چرا؟

چون مردانگی میخواهد ایستاده پای کسی که مدام تو را پس می زند!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:12 توسط ✖ یگانه ✖| |

 این روزها در خودم به دنبال کلیک راست میگردم!

تا از خودم  Copy  بگیرم و کنار خودم  Paste  کنم...

شاید از این تنهایی خلاص شوم...!!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:9 توسط ✖ یگانه ✖| |

روزی که متولد شدم صدایی به گوشم طنین انداز شد و گفت:

از این پس با تو خواهم بود.

از او پرسیدم کیستی:

گفت: غم.

خیال کردم غم عروسکی خواهد بود و بعدها با او بازی خواهم کرد.

اما وقتی به خودم آمدم دیدم عروسکی هستم در دست غم!

نوشتـﮧ شده در ساعت 9:1 توسط ✖ یگانه ✖| |

بدترین شکل دلتنگی برای کسی این است 

که در کنارش باشی و بدانی هرگز به او نخواهی رسید...

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:58 توسط ✖ یگانه ✖| |

خاطره یعنی: یک سکوت غیر منتظره میان خنده های بلند!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:56 توسط ✖ یگانه ✖| |

نمیدانم "دوستت دارم" چه واژه ای است 

که هرچه میگویی عاشق تر میشوی

و هر که می شنود... مغرورتر...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:51 توسط ✖ یگانه ✖| |

ای کاش نقشه سرزمینم به جای گربه شبیه سگ بود...!

تا مردمش به جای این همه خیانت کمی باوفا بودند!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:49 توسط ✖ یگانه ✖| |

تنهایی وقتی سخته که بدونی:

اونی که تنهات گذاشت، تنها نیست...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:46 توسط ✖ یگانه ✖| |

" شیشه" باش!

اما به همه بگو از "سنگم" !

مردم این زمانه فقط دنبال شکستنند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:45 توسط ✖ یگانه ✖| |

آشتی کن تو با خودت من هم قهر می کنم تا مرگ...

روی تابوت چوبی ام بنویس:

مرده دل ها عزا نمی خواهند...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 8:43 توسط ✖ یگانه ✖| |

درد دارد...

وقتی میرود...

و همه میگویند: دوستت نداشت

و تو نمی توانی ثابت کنی که هر شب با "دوستت دارم" هایش خوابت میکرد!

نوشتـﮧ شده در ساعت 5:16 توسط ✖ یگانه ✖| |

پیچک میشوم وحشی!!

می پیچم به پروپای ثانیه هایت

تا حتی نتوانی آنی بی من " بودن " را زندگی کنی...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 4:41 توسط ✖ یگانه ✖| |

باران نبار...!

نبار لعنتی...!

یارم با دیگری بیرون است سرما میخورد...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:35 توسط ✖ یگانه ✖| |

آهای کافه چی!

سیگارها

مشروب ها

و

ورق ها را بیاور

و هرزه ها را دور میز جمع کن

شاید غیرتی شد و برگشت...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:25 توسط ✖ یگانه ✖| |

پیک آخرو میبرم به سلامتی خدا،

که تمومه آرزوهامو دونه به دونه جلوی چشمام پر پر کرد،

تا عظمتش رو نشونم بده...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:23 توسط ✖ یگانه ✖| |

" جاده" چقدر بی رحم و طولانی میشود،

وقتی میفهمد کسی در مسیر تنهاییست...!

نوشتـﮧ شده در ساعت 3:22 توسط ✖ یگانه ✖| |

طراحے: شـب هـاـے بـارانے